سه عنوان کتاب جدید در نشر چشمه / آثاری از ژان تولی، سزار آیرا، آدورنو و هورکهایمر به نمایشگاه کتاب میآیند
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۱۵۰۸۹۵
خرداد: "مغازهی خودکشی" اثر ژان تولی، "حلبی آباد" اثر سزار آیرا و "به سوی مانیفیست نو" کاری از تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر از تازههای نشر چشمه هستند.
"مغازهی خودکشی" اثر ژان تولی را احسان کرم ویسی برگردانده است. این کتاب در 114 صفحه و با قیمت 11 هزار تومان منتشر شده است. نش چشمه در معرفی این کتاب نوشته: "مغازهی خودکشی" یک فانتزی سیاهِ تکاندهنده است که بعد از چاپ شدن در سالِ 2007، توجهِ فراوانی برانگیخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
"حلبی آباد" اثر سزار آیرا را ونداد جلیلی برگردانده است. این کتاب با قیمت 14 هزار و پانصد تومان روانه بازار کتاب شده است. درباره این کتاب چنین میخوانیم: حیات از حیات تغذیه میکند و هیچ چارهی دیگری نیست. حیات کورهاش را به سوزاندن حیات روشن میسازد: آن هم نه حیاتِ عام بلکه حیات شخصی، حیات یکتا و تکرارنیافتنی هر فرد. وقتی هم هیچچیز باقی نمانده باشد تا در شعلهها بیفکنندش، آتش خاموش میشود. با اینهمه... این سرنوشت یک تن از نوع بشر نیست. دیگران هم هستند، دیگرانی بس انبوه و پرشمار که هر کدام حیات خودش را میزید و درمیگذرد. نجوایی که شنیده بود، آن نجوای بسیار بعید، یا آنکه بسیار کوچک، صدایی ناچیز، مثل صدایی از خانهی عروسک، چیزی که دریافتنش میکروسکوپ میطلبد، پیامی از مکانی دیگر با خود میآورد.
مطالعات کمتر نویسندهای به اندازهی سزار آیرا گسترده بوده است. آیرا چند زبان میداند، دورههای گوناگون ادبیات را استادانه میشناسد و آثاری پخته دربارهی موضوعات معاصر آفریده که میان منتقدان و مخاطبان طرفدار فراوان یافته است.
و در آخر "به سوی مانیفیست نو" کاری از تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر به ترجمه امیرهوشنگ افتخاری راد نیز در 98 صفحه و با قیمت 8500 تومان منتشر شده است. آدورنومیگوید: باید بار دیگر با نوع انسان همچون قرن هجدهم حرف بزنیم: شما از نظامی حمایت میکنید که شما را به نابودی تهدید میکند. توسل به طبقهی دیگر تأثیر ندارد، زیرا امروزه شـما همگی واقعاً پرولتاریا هسـتید. باید واقعا دربارهی اینکه چه کسی را مخاطب قرار میدهیم بیندیشیم. نقل قول دیگری که در معرفی این کتاب از قول هورکهایمر میخوانیم، چنین است: هر چه فرد در شکستن تابو مشتاقتر باشد، آن تابو بیضررتر است. هدفت هر چه خاصتر باشد، تأثیر آن قدرتمندتر است... باید بسیار واقعی نگاه کرد، چنان سنجیده و با ملاحظه عمل کرد که این احسـاس که چیزی ممکن نیسـت، به وجود نیاید. ما با بیان اینکه عملا بدتر از قبل هستیم اما سازهایمان را به همان نحو مینوازیم که امروزه باید نواخته شود، باید فقدان حزب را فعلیت بخشیم.
منبع: هنرآنلاین برچسب ها: ادبیات جهان ، نشر چشمه ، هورکهایمر
منبع: خرداد
کلیدواژه: ادبیات جهان نشر چشمه هورکهایمر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khordad.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خرداد» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۱۵۰۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«آذرخش و رقص فانتومها» به نمایشگاه میرسد
کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» شامل خاطرات آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری نوشته صادق وفایی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود.
به گزارش مشرق، کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» شامل خاطرات آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری نوشته صادق وفایی بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و در سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه میشود.
اینکتاب پس از «بیگانه با ترس» و «شبح دوستداشتنی»، سومینکتابی است که صادق وفایی درباره خلبانان نیروی هوایی بهویژه خلبانان شکاری بمبافکن فانتوم F4 نوشته است.
حسینعلی ذوالفقاری متولد ۱۳۳۰ است که پس از ورود به نیروی هوایی، برای آموزش به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت به ایران، هواپیمای فانتوم را برای پرواز انتخاب کرد. ذوالفقاری یکی از خلبانان پایگاه سوم شکاری همدان بود که در دوران خدمت خود با خلبانان و اسطورههایی چون قاسم پورگلچین، محمود اسکندری، داریوش ندیمی، فرجالله براتپور، جلیل پوررضایی و … همراه و همنفس بوده است. او از چهرههایی چون شهید مصطفی چمران، شهید احمد کشوری و ابوالحسن بنیصدر نیز خاطراتی دارد.
اینخلبان پس از پیروزیهای مراحل مختلف عملیات بیتالمقدس که بهمرور باعث آزادسازی خرمشهر شدند، در روز ۱۸ اردیبهشت یعنی یکروز پس از بمباران موفق پل استراتژیک و شناور عراق روی اروندرود توسط محمود اسکندری، در ماموریت بمباران ۴ کیلومتر از جاده عقبنشینی نیروهای دشمن در جاده جفیر _ طلاییه، مورد اصابت پدافند زمین به هوا قرار گرفت و با محمدعلی اعظمی خلبان کابین عقب خود بهطور ناگهانی از هواپیما خارج شد و به اسارت دشمن درآمد. او با تحمل بیش از ۸ سال اسارت و بودن در جمع اسرای مفقودالاثر، شهریور ۱۳۶۹ به میهن بازگشت.
ذوالفقاری از بازگشت از دوران اسارت، در قامت خلبان مسافربری به خدمت پرداخت و چندسال پیش بازنشسته شد.
خاطرات امیر آزاده خلبان ذوالفقاری در «آذرخش و رقص فانتومها» در ۹ فصل تدوین شدهاند که عناوینشان به اینترتیب است: «اتاق بازجویی و آنزن نامحترم»، «در ایران اجکت نداریم!»، «پشت پیکر شهدا پناه گرفتهایم!»، «مبارزه با دیوارهای زندان»، «شیر حلال!»، «رقص باله فانتومها بین درهها»، «رویای آنبانوی رویپوشیده»، «نقشه فرار» و «برنمیگردید، زنده بمانید و بپرید بیرون!».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم؛
* بعد از اچ ۳، عملیاتهای مهم ثامنالائمه، فتحالمبین و بیتالمقدس را داشتیم.
بله.
* که شما در پایان بیتالمقدس اسیر شدید. گفتید در بازجویی استخبارات وقتی نگهبان بالای سرتان به گردنتان ضربه میزد، چون قبلاً یک اجکت دیگر داشتید، درد شدیدی به گردنتان و ستون مهرهها هجوم آورد. فکر کنم الان به خاطره اولین اجکتتان رسیدهایم؛ زمستان ۱۳۵۹ پیش از آنکه در فروردین ۱۳۶۰ حمله به اچ۳ انجام شود.
بله. مربوط به بمباران العماره است که در مسیر برگشت از آن، اسکندری ناگهان سایت موشکهای عراقی که دزفول را بمباران میکردند، دید.
زدن العماره دوبار انجام شد. بار اول هشتفروندی بودیم با لیدری براتپور. اسکندری هم سابلیدر بود. ده روز بعد گفتند: «آنجا محل تجمع نیرو است. بروید بزنید!» طبق معمول، بمبهای خوشهای مال من بود. تمام بمبها را در ارتفاع دویستپایی میزدیم، ولی این را باید صدپا میرفتی بالا. وگرنه مسلح و فعال نمیشد.
در مرتبه دومی که رفتیم العماره را بزنیم، من چیزی از هدف و تجمع نیرو ندیدم. برای همین گفتم حیف است بمبهای گران خوشهای را که برای بیتالمال است، هدر بدهم. لاشه تانک و نفربر جلویمان بود. بههمینخاطر نزدیم و برگشتیم. سر همین عقیده بود که من ششبار با بمب برگشتم و نشستم.
* که خیلی کار خطرناکی است!
بله. بعضیها هم بودند که بمبهایشان را در مناطق پرتوپلا میزدند. نزدیک مرز ناگهان دیدم یکی از هواپیماها دارد با مسلسل جایی را میزند. صدایش در رادیو آمد. اسکندری بود: «بچهها هرکه هرچه دارد خالی کند اینجا. همانسایتی است که دزفول را میزند. کی بمب دارد؟» گفتم: «ذوالفقاریام جناب سرگرد! دارمتان!» گفت: «حسین، یاابوالفضل! همان سایت است! بزنش!» اینجا بود که حاجیات دیوانه شد. بمب و مهمات داشتم دیگر! اسکندری هم که گفته بود. دیگر حجت تمام بود. گفتم خدایا شکرت! چون افت داشت بمبهایم را نزده برگردم! ولی نمیخواستم بمبها را هدر بدهم و روی تانک سوخته مصرفشان کنم.
اینکتاب با ۲۳۶ صفحه و شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه منتشر شده است.